چه دلگیر می شود جمعه...
چه دلگیر میشود جمعه وقتی که ابرها مهمان دل آسمان باشند
مثل دل من
دلگیر وقتی که بغض آسمان برای نبودنت می شکند
و اشک هایش زمین را خیس می کند
انگار اشک های آسمان می خواهند زمین را برای آمدنت آبیاری کنند
چه دلگیر تر می شود هوای شهر زمانی که نه چشمی برایت گریان است
نه نگاهی به جاده ها نگران
قصه که به اینجا می رسد
بغض دلم هم می شکند
اشک هایم همراه می شوند با اشک های آسمان
و دستانم گشوده می شوند به سمت درگاه الهی و زبانی که با آه دل و حسرت چشم زمزمه میکند «اللهم عجل لولیک الفرج»
کاش این جمعه جمعهی ظهورت باشد
هم چاه سر راه تو باید بکنیم
هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم
این نامه چندم است که می خوانی؟
داریم رکورد کوفه را می شکنیم
دعایت را کم دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
انتظار سخت است و فقط یک چیز از انتظار سخت تر است
و آن منتظر بودن برای آمدن کسی است که اطمینان داری که دیگر نخواهد آمد
اطمینان داری که مسیر کمالش را به سمت جهانی دیگر تغییر داده است
و سخت تر از این انتظار دردآور، باور نداشتن به نبودن کسی است که روح و قلب ات را تسخیر کرده است پدرم
ای اولین استاد زندگی ام
ای کسی که همیشه در سختی ها و مشکلات طاقت فرسایی روزگار، دعای خیرت راه گشای بن بست هایم بود
شاید باورش سخت باشد
شاید نتوانی باور کنی
اما من هنوز هم به دنبال تو میگردم
من هنوز هم آن دختر بچه ی لجوجی هستم که سر هر مسأله ی کوچکی بهانه ی بابایش را میگیرد
هنوز هم عصر که میرسد روی تخته چوبی دم در می نشینم و آمدنت را انتظار میکشم
گفته بودی که با پای خودت خواهی آمد
اما تو را روی دستانشان در حالی که روی تابوت چوبی بودی آوردند
امیدوارم که در جهان باقی جایگاهی نیکو داشته باشی به خاطر عشق بی نهایتی که به مولای متقیان داشتی و با آن عشق پاک من و خواهران و برادرم را آموزش دادی
میدانم که با رفتن از دنیای فانی از غم و دردها نجات یافتی و از درد و رنج این جهان به آسایش رسیدی
اما این بغض که دیگر اجابت دعاهایت را در مشکلاتم و دست پر مهرت را بر روی سرم ندارم سنگین است
از خداوند میخواهم که دعای خیرت را از جهانی دیگر هم شامل حال زارم قرار دهد و جایگاهت را به اعلی علیین برساند به حق لطف و مرحمتش
برای شادی روح تمام پدران آسمانی صلواتی بفرستیم
و برای سلامتی همه ی پدران و مادران دعا نماییم
ممنونم که باز هم مرا به خانه ات راه دادی
دیگر نفسش بالا نمی آمد
به سختی نفس می کشید. سه روز بود که از خانه بیرون نرفته بود دیگر داشت دق می کرد. در و دیوار خانه برایش حکم زندان را داشتند.
تلفنش که زنگ خورد. نگاهی به صفحه ی آن انداخت. پسرش بود. نمیخواست جواب بدهد!
حتما میخواست باز هم بگوید که پدر جان شما که نفستان بالا نمی آید باید در بیمارستان بستری شوید و از این حرف ها.
گوشش پر بود از حرف هایش
اما باز دلش طاقت نیاورد و گوشی موبایل را باز کرد
الو سلام پس س سر گلم
ممنون میییگذره دیگه، چی واقعا
با شنیدن جمله ی پسرش که جواب تست منفی اومده
انگار جانی دوباره گرفت و گفت خدا وشکر
خداروشکر، یا امام حسین از تو ممنونم که من رو این روز عاشورا تا امید نکردی
خدا رو شکر که من رو از در احسان و نعمت خودت لی نصیب نگذاشتی.
پسرش گفت که پدرجان می آیم دنبالت تا با هم به عزاداری برویم
اما باید قول بدهید که از ماشین پیاده نشوید
قول داد و سریع بلند شد. جان تازه ای گرفته بود و لباس هایش را تند تند می پوشید. آنقدر سریع لباس هایش را بر تن کرده بود که متوجه نشده بود که دکمه های پیراهنش را اشتباه بسته است
پسرش از راه رسید و او را در آغوش گرفت لحظه ای گریه کرد و خدا را شکر کرد و بعد از مرتب کردن سرو روی پدرش او را در ماشین نشاند و به سمت میدان حرکت کردند. در تمام ساعات عزاداری کنار پدرش نشسته بود آخر اینبار روضه ی پدرش فرق می کرد بیشتر از هر عاشورای دیگر اشک می ریخت و گریه می کرد
حرف ها و سخنانی که بر لب میراند هزاران برابر سوزناکتر از روضه ها بود.
پدرو پیری که در ماشین نشسته بودند و به جماعتی که عزاداری می کردند نگاه می کردند
پدری که روضه میخواند و پسری که سینه میزد
و جماعتی که دور ماشین جمع شده بودند و می گریستند و عزاداری می کردند
دیگر دوران بزن در رو تمام شده است
بسم الله الرحمن الرحیم
دیگر دوران بزن در رو تمام شده است
دیگر گذشت آن زمانی که شورای نگهبان کشورمان به خاطر دشمنان غربی و مشکلات منطقه ای بخواهند حال غرب گرایان و غرب گدایان را در کشور مراعات کنند. تا اینکه نکند حزب الله مورد هدف قرار گیرد.
تا نکند مردم مظلوم فلسطین بشوند اهرم فشار ایران.
الان حزب الله خود یک جریان است که از سپاه قدس جلوتر نباشد عقب تر هم نیست.
الان فلسطین یک نهضت است که صدای حمایت گری از مردم فلسطین از اقصا نقاط مختلف جهان به گوش می رسد نه تنها از ایران و نه تنها از زبان امام خمینی(ره)، امام خمینی(ره) راهی را پایهگذاری کردند که تمام عدالت خواهان و نیک اندیشان جهان سخنانش را با جان و دل پذیرا شدند و هر روز حادثه ای از جنس کربلا می آفرینند و با امداد های غیبی حضرت حق، دشمنان الهی را یکی پس از دیگری رسوا می کنند.
الان ایران یکی از ابرقدرت های جهان است که صدای اقتدارش نه تنها از ایران بلکه سوریه و نجف و ونزوئلا به گوش میرسد و گوش استکبار را کر می کند.
الان ایران نه با دشمنان داخلی و نه با دشمنان خارجی شوخی و بازی ندارد بلکه جواب هر گلوله ای را با موشک خواهد داد.
دیگر زمان خانه نشینی علی تمام شده است
دیگر معاویه ها و ابو اشعری های زمان نابود شده اند و رسوایی شان بر جهانیان آشکار شده است.
دیگر حنای امثال آمریکا و انگلیس برای هیچ کشوری در جهان رنگی ندارد.
دیگر هیچ کشوری برای محافظت از زرادخانه های هسته اش گنبد آهنین سفارش نمی دهد
چون گنبد آهنین استکبار با دستان پر قدرت حزب الله تکه تکه شده است.
اسرائیل که برگ برنده ی آمریکا بود دیگر مهره ای سوخته بیش نیست.
الان دیگر جبهه ی اسلام فکرش از فلسطین و سوریه آزاد شده است
بشار اسد که سالها پیش با دستان حمایت ایران به پیش میرفت الان خود دست قدرتمندی برای ایران است.
الان زمان رسیدن به فتنه های داخلی و خشکاندن ریشه های فتنه های داخلی است
الان زمان مهیا شدن برای ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است
الان زمان اوج شکوفایی انقلاب اسلامی است.
اللهم عجل لولیک الفرج
اندر خم یک کوچه مانده ایم
بسم الله الرحمن الرحیم
باور می کنی یک سال دیگر هم گذشت. آن هم نه یک سال معمولی بلکه یک سال کرونایی.
سالی که در روزهای آغازینش با امید پایان کرونا و نجات جهان بر سر سفره ی هفت سین دلهایمان را به آسمان پر دادیم. و سالی شاد و پربرکت را برای هموطنانمان آرزو کردیم. سالی که عیدش را بدون حضور عزیزترین سردارمان شروع کردیم و قسم خوردیم ادامه دهنده ی راهش باشیم. سالی که با همهی مشکلاتش ما را پخته تر کرد و یک سال دیگر هم ما را به مقصد نهایی مان یعنی رسیدن به معبود نزدیک تر کرد. سال 1399 به اتمام رسید و ما را با غمها و ناراحتی هایمان همچنان چشم براه نگه داشت.
هر چند در این سال یاد گرفتیم همدل و همرنگ باشیم. دست همدیگر را بگیریم و برای داشتن دنیایی بهتر و زیباتر همه با هم تلاش کنیم.
سالی که یاد گرفتیم گناه من ، فقط مرا به جهنم نمی برد؛ بلکه حتی یک نفس اشتباه من در جای اشتباه می تواند جان انسان های دیگر را هم به خاطر بیندازد. و مرا شرمنده ی انسان های فداکاری کند که در روز عید و لحظه ی سال تحویل مشغول خدمت به مردم هستند. مشغول پرستاری از بیماران مشغول دوخت ماسک و… .
سلامتی مان که به خطر افتاد اهمیت نعمتان مجهولتان را بهتر دانستیم. همین که ضعف خود را در مقابل یکویروس کوچک دیدیم به محتاج بودن خودمان به معبود جهان معترف شدیم. از عمق قلبمان حضور خداوند را در تک تک لحظه ها و ثانیه های زندگی و حیاتمان حس کردیم. شاید برایمان قابل باور نباشد اما ما روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم و پشت سر می گذاریم.
میدانید به نظر من این کرونا منحوس با اینکه هنوز هم پشت تلی از ابهامات پنهان است و هنوز هم ماهیت و چیستی آن برای مردم جهان به طور کامل مشخص نیست. اما ما شاهد مرگ عزیزانمان هستیم.هر فرد مسلمانی که بر اثر کرونا مرگ را ملاقات می کند تکه ای از قلب ماست که می توانست در تحقق امر عظیم ظهور تاثیر گذار باشد. ما وجود کرونا و دردسرهایش را احساس می کنیم. و از طرف دیگر محدودیت ها و آزادی هایش را هم میبینیم. سیاست های ضدو نقیضی که کرونا را فقط مخصوص مکان های خاصی می دانند و همین سیاست ها باعث می شوند که سازمان بهداشت جهانی فقط در ماه محرم و ماه رمضان بیانیه صادر کند انگار ماه های دیگر سال کرونا را از بین می برند یا سرعت انتشار آن را کم می کنند. همین سازمان بهداشت جهانی برای چهارشنبه سوری و مراسمات شادی و سرور هیچ برنامه ای ندارد و آن ها را آزاد می گذارد. بگذریم معایب کرونا را گفتیم کمی هم از مزایایش بگوییم. به قول سردار عزیزمان فرصت های که در تهدیدها هست در خود فرصت ها نیست.
کرونا هر چقدر که بدی دارد به همان اندازه و حتی بیشتر عبرت و پندهایی را که فراموش کرده ایم را به یاد ما می آورد. به ما یاد میدهد که مرگ واقعا دم گوشمان است و هر لحظه ممکن است با خطای ما یا دیگری جان خودمان یا عزیزانمان به خطر بیافتد. به ما یاد می دهد که با هم دیگر مهربان باشیم مهر و محبت های خود را از همدیگر دریغ نکنیم، زندگی کنیم و خوشحال باشیم و دیگران را هم خوشحال کنیم . شاید دیگر فرصتی باقی نباشد و شاید جمعه ی دیگری برای انتظار پنجشنبه ی دیگری برای زیارت و سه شنبه ی دیگری برای توسل نباشد. به ما یاد می دهد که شیشه ی عمرمان خیلی نازک وشکننده است .
به ما می گوید این جسم نحیف که با ویروسی میکروسکوپی از پا در می آید جایی برای تکبر و فخر ندارد. به ما می گوید این قلبی که ممکن است لحظه ای دیگر بایستد جای کینه و نیرنگ نیست.
اما ما همچنان به راه خود ادامه می دهیم. روزها و ماه ها می گذرند و کرونا برایمان عادی و عادی تر می شود. یواش یواش به بخشی از زندگی ما بدل می شود.
اما همانطور که شنیده ایم بدترین بخش گناه عادی شدن آن است، همین بلا دارد برسرمان آوار می شود و ما همچنان نشسته ایم و به این آش خوش رنگ و بویی که برایمان پخته اند چشم دوخته ایم. انگار منتظریم که تیر این ویروس به بخش دیگر زندگیمان هم برسد. و هر تیری که شلیک می شود با خودمان می گوییم؛ دیگر بدتر از این نمی شود اما ای دل غافل که شیطان نمرده و نمیرد و همچنان نقشه های شومش را پشت سر هم در زندگی عادی ما پیاده می کند و با عادی سازی کرونا و آورده هایش زندگی عادی ما را تحت شعاع قرار می دهد.
همه چیز را مجازی کرده است و راه های شیطانی را به رویمان باز کرده و در های ورود به اسلام را با صد ها عذر و بهانه قفل کرده است. هزاران راه پیشنهادی برای زندگی کردن را به ما می آموزد و ما را از مسیر اصلی مان که همان رسیدن به معبود است دور کرده و در پیچ و خم های اومانیست جهانی حیران و سرگردان رها کرده است.
در چنین شرایطی چه فرقی دارد که روزها گذشته اند یا نه.
چه فرقی دارد که سال جدیدی آغاز شده است یا نه.
وقتی قرار نیست تهدید ها به فرصتی برای رسیدن به هدفمان تبدیل شوند ما هنوز هم اندر خم یک کوچه مانده ایم و در جهان حیرت و سرگردانی خویش به سر می بریم.
اللهم عجل لولیک الفرج