معجزیهء درخت
معجزيۀ درخت
از جمله معجزات پيامبر (ص) حديث درخت است؛ اميرمؤمنان على (ع) مى فرمايد: «من با پيامبر (ص) بودم، زمانى كه گروهى از بزرگان قريش نزد او آمدند و گفتند: اى محمّد تو امر بزرگى (نبوت) را ادّعا مى كنى كه پدران تو و هيچ كس از خاندان تو آن را ادعا نكرده است و ما از تو كارى مى خواهيم كه اگر انجامش دهى، مى دانيم كه پيامبر و فرستاده خدايى و اگر انجام ندهى، درمى يابيم كه جادوگر و دروغگويى.
پيامبر (ص) فرمود: چه مى خواهيد؟! گفتند: اين درخت را براى ما فرا خوان تا با ريشه هايش [از زمين] كنده شود و جلوى رويت بايستد. پيامبر (ص) فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست. اگر اين خواهش شما را برآورد، آيا ايمان مى آوريد و به حقّ گواهى مى دهيد؟! گفتند: آرى. فرمود: من به شما آنچه را مى طلبيد نشان مى دهم و البتّه مى دانم كه به خير و خوبى نمى گرويد و در ميان شما كسى هست كه [بر كفرش باقى مى ماند و در جنگ بدر كشته مى شود و]، در چاه افكنده مى شود و كسى هست كه لشكرها گرد آورد. پس از آن پيامبر (ص) فرمود: اى درخت! اگرتو به خدا و روز رستاخيز ايمان دارى و مى دانى كه من پيامبر خدا هستم، با ريشه هاى خود كنده شو و به فرمان خدا جلوى من بايست».
اميرمؤمنان (ع) مى فرمايد: «سوگند به خدايى كه آن حضرت را به حق (راستى و درستى) برانگيخت، درخت با ريشه هايش كنده شد و آمد، درحالى كه صدايى سخت داشت؛ صدايى همچون صداى بال مرغان. تا جلوى پيامبر (ص) [آمد و] مانند مرغ، بال زنان ايستاد. شاخه بالاى خود را بر سر رسول خدا (ص) و بعضى از شاخه هايش را بر دوش من افكند و من در طرف راست آن حضرت (ص) بودم. پس چون آن گروه آن را ديدند، از روى طغيان و گردنكشى گفتند: فرمان بده نيمى از درخت پيش تو آيد و نيم ديگر در جاى خود بماند. پيامبر (ص) درخت را به آن درخواست فرمان داد. پس نيم آن به سوى حضرت رو آورد كه به شگفت ترين رو آوردن و سخت ترين صدا كردن شبيه بود و نزديك بود به رسول خدا (ص) بپيچد. آنان از روى ناسپاسى و سركشى گفتند: امر كن آن نيمه بازگردد و به نيم ديگر خود بپيوندد؛ همچنان كه بود. پيامبر (ص) امر فرمود و درخت بازگشت.
پس من گفتم: كسى جز خدا سزاوار پرستش نيست. اى رسول خدا من نخستين كسىام كه به تو ايمان آوردم و نخستين كسىام كه اقرار كردم به اينكه درخت فرمان و خواست خدا را به جا آورد؛ آنچه را براى اعتراف به پيامبرى تو و احترام امانت لازم بود. پس هميۀ آن گروه گفتند: جادوگر بسيار دروغگويى است. جادويى شگفت دارد كه در آن چابك است و [گفتند: ] آيا تو را در كارت غير از اين شخص [كسى] تصديق مى كند كه مقصود قريش، من بودم» [۱]
آنها كه بر قلبشان باطل چيره و به جهل ظلمانى شده بود، هيچ كس ايمان نياورد. (وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها) ؛ «و اگر هر نشانه و معجزه اى را ببينند ايمان نياورند». (انعام: ٢۵) آرى، آن كه خدا قلبش را از پليدى و شك پاك كرد، به پيامبر (ص) ايمان آورد و او دروازيۀ شهر دانش پيامبر (ص)، امام على (ع) بود.
———-
[۱]: زندگانى پيامبر اعظم ص، باقر شريف قَرَشى، ترجمه سيد ابوالحسن هاشمى تبار و محمد تقدمى صابرى، ص٢٠٨؛ به نقل از شرح نهج البلاغه، ج٢، صص١۵٨و ١۵٩. با اندكى تصرف.