پیامبر مهربانی ها
در تفسیر کشف الاسرار مبیدی آمده است که روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به همراه عده ای از اصحاب از کو چه های مدینه عبور میکردند.در یکی از کوچه ها، چند کودک مشغول بازی بودند و در کنار آنها کودکی خود را روی زمین می کشید و گریه می کردی. حضرت که متوجه آن کودک شدند، در کنار او روی زمین نشستند وسپس اورا از زمین بلند کرده وعلت گریه ی اورا پرسیدند.
کودک گفت: من پسر رفاعه ی انصاری هستم.پدرم در جنگ احد کشته شد.خواهری داشتم که اردواج نمود. ومادرم نیز ازدواج کرده مرا از خود راند! اکنون من بی کس و تنها مانده ام …بچه ها مرا سرزنش می کنند و به بتزی نمی گیرند.
پیامبر (ص) بسیار ناراحت شدند واشک از چشمان مبارک آن حضرت جاری شديد.کودک را روی زانوی خود نشاندند و فرمودند:ناراحت نباش من از امروز پدر تو و دخترم فاطمه (س) خواهر تو است.
کودک بسیار شادمان شد؛از زمین برخاست و فریاد زد:ای بچه ها! دیگر مرا سرزنش نکنیدکه پدرم از پدر های شما بهتر است.آنگاه پیامبر (ص) دست او راگرفتند و به خانه ی دخترشان فاطمه (س) بردند و فرمودند: دخترم! این کودک، فرزند ما وبرادر توست؛ از او نگهداری کن.
فاطمه سلام الله علیها نیز بر او جامه ی پاک پوشانیده، سرش را روغن زده، ظرف خرمایی پیش روی او گذاشتند و فرمودند:حسن و حسینم بیایید وباهم غذا بخورید.
بعد از رحلت نبی مکرم اسلام(ص)، آن کودک بر سر خود خاک می ریخت و فریا می زد :”وا ابتاه“ من امروز یتیم شدم.و همه ی مردم نیز از سوز او می گریستند.
آیا ما نیز قادریم عشق هر کودک یتیم و فرزند شهیدی را خریدار باشیم.
پیامبر اعظم الگوی تربیتی جوانان ،ص٤٨