اگه نامردی بیا تو
خانم های همسایه خونه ی ما جمع بودند مشغول پاک کردن سبزی بودیم بعضی از خانم ها هم داشتند هویچ خورد می کردند.
داشتیم خودمون رو برای مراسم فردا شب آماده می کردیم ؛ مولودی حضرت زهرا سلام الله علیها بود بچه ها داشتند تو حیاط بازی می کردند.
آقا مهدی هم مرخصی اومده بودند و داشتند با جان و دل کار می کردند .
آقا مهدی همراه همسایه ها داشتند حیاط رو چراغانی می کردند.
برای همین در حال رو بسته بودیم تا داخل خونه دیده نشه و خانم ها راحت باشند. خانم هایی هم که میومدند برای کمک در می زدند.
داشتیم چایی می خوردیم که در حال به صدا در اومد زهرا خانم که بزرگ مجلس بود و کارها رو مدیریت می کرد یکمی هم شوخ بود هر کی در می زد می گفت اگه مرد نیستی بیا تو
که یهویی هول شد و گفت: اگه نامردی با تو!!
ما هم خندمون گرفت ولی در باز نشد زهرا خانم گفت: خدا مرگم بده هر کی بوده ناراحت شد رفت
پاشدم و رفتم در حال رو باز کردم آقا مهدی رو دیدم که صورتش از خجالت سرخ شده و داره میخنده.
طنز جنگ خاطره ای از (شهید مهدی باکری)