آزاد کرده ی حسین
مرحوم متقى صالح و واعظ اهلبیت عصمت و طهارت علیهم صلوات اللّه شهید حاج شیخ احمد کافى (رضوان اللّه تعالى علیه) نقل نمود:
یکى از شیعیان در بصره سالى ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانى مى کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگى اش از هم پاشیده شد حتى خانه اش را هم فروخت.
نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روى تکه حصیرى نشسته بودند یکى دو ماه دیگر بنا بود خانه را تخلیه کنند، و تحویل صاحبخانه بدهند و بروند.
همسرش مى گوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد.
گفتم: چه شده؟ چرا داد مى زنى؟
گفت: اى زن ما همه جور مى توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرویمان برود.
گفتم: چطور؟ گفت: هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع) روى بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم مى آیند ما هم وضعمان ایجاب نمى کند و دروغ هم نمى توانیم بگوئیم آبرویمان جلوى مردم مى رود.
یکدفعه منقلب گردید، گفت: اى حسین مپسند آبرویمان میان مردم برود، قدرى گریه کرد.
همسرش گفت: ناراحت نباش یک چیز فروشى داریم. گفت: چى داریم؟
گفت: من هیجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم پسر وقتى آمد گیسوانش را مى تراشى، و فردا صبح دستش را مى گیرى مى برى سر بازار، چکار دارى بگوئى پسرم است، بگو غلامم است. و به یک قیمتى او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینى را روشن کن.
مرد گفت: مشکل مى دانم پسر راضى بشود و شرعاً نمى دانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه.
زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضیه را پرسیدند، علماء گفتند: پسر اگر راضى باشد خودش را در اختیار کسى بگذارد اشکالى ندارد، و بعد از سؤ ال بر گشتند خانه.
یک وقت دیدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر مى گوید.
وقتى وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالاى من نگاه مى کند و گریه مى کند، پدرم مرتب مرا مشاهده مى کند اشک مى ریزد گفتم: مادر چیزى شده؟
مادر گفت: پسر جان ما تصمیم گرفته ایم تو را با امام حسین (ع) معامله کنیم.
پسر گفت: چطور؟ جریان را نقل کردند پسر گفت: به به حاضرم چه از این بهتر.
شب صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اینهم جوانش است) پس یکمقدار بسیار زیادى گریه کردند و از هم جدا شدند.
پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان، به آن قیمتى که گفت، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت: امشب هم مى برمش خانه یکدفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را مى آورم و مى فروشم.
تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد بمن سلام کرد جوابش را دادم.
فرمود: آقا این را مى فروشى؟ (نفرمود غلام یا پسرت را مى فروشى) گفتم: آرى. فرمود: چند مى فروشى؟ گفتم: این قیمت، یک کیسه اى بمن داد دیدم دینارها درست است.
فرمود: اگر بیشتر هم مى خواهى بتو بدهم، من خیال کردم مسخرهام مى کند. گفتم: نه. فرمود: بیا یک مشت پول دیگر بمن داد. فرمود: پسر جان بیا برویم.
تا فرمود پسر بیا برویم، این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت، مقدار زیادى هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون.
پدر مى گوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت: چکار کردى؟ گفتم: فروختم. یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت: اى حسین به خودت قسم دیگر اسم بچهام را به زبان نمى برم.
پسر مى گوید: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن، یک وقت آقا رویش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گریه مى کنى؟
گفتم آقا این اربابى که داشتم خیلى مهربان بود، خیلى با هم الفت داشتیم، حالا از او جدا شدم و ناراحتم.
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم.
گفتم: آرى پدرم.
فرمود: مى خواهى برگردى نزدشان؟
گفتم: نه.
فرمود: چرا؟
گفتم: اگر بروم مى گویند تو فرار کردى.
فرمود: نه پسر جان، برو پائین من را پائین کرد، فرمود: برو خانه.
گفتم: نمى روم، مى گویند تو فرار کردى.
فرمود: نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار کردى بگو نه، حسین مرا آزاد کرد.
یک وقت دیدم کسى نیست.
پسر آمد در خانه را کوبید مادر آمد در را باز کرد.
گفت: پسرجان چرا آمدى؟ دوید شوهرش را صدا زد گفت: بتو نگفته بودم این بچه طاقت نمى آورد، حالا آمده.
پدر گفت: پسر جان چرا فرار کردى؟ گفتم: پدر بخدا من فرار نکردم.
گفت: پس چطور شد آمدى؟ گفتم: بابا حسین مرا آزاد کرد.
هر که شد از سر اخلاص عزادار حسین (ع)
نام او ثبت نمایند به طومار حسین (ع)
اى خوش آن پاک سرشتى که غم خود بنهاد
شد در این عمر پریشان دل و غمخوار حسین (ع)
اى خوش آن کس که حسینى شد و از روى خلوص
پیروى کرد ز اندیشه و افکار حسین (ع)
گر بخوبان جنان فخر فروشند رواست
روز محشر همه یاران وفادار حسین (ع)
یا رب این منصب شاهانه ز ما باز مگیر
تا که پیوسته بمانیم عزادار حسین (ع)
گر چه هستیم گنه کار خدایا مگذار
در قیامت دل ما حسرت دیدار حسین (ع)
کرامات حسینی
آزاد کرده ی حسین
مرحوم متقى صالح و واعظ اهلبیت عصمت و طهارت علیهم صلوات اللّه شهید حاج شیخ احمد کافى (رضوان اللّه تعالى علیه) نقل نمود:
یکى از شیعیان در بصره سالى ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانى مى کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگى اش از هم پاشیده شد حتى خانه اش را هم فروخت.
نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روى تکه حصیرى نشسته بودند یکى دو ماه دیگر بنا بود خانه را تخلیه کنند، و تحویل صاحبخانه بدهند و بروند.
همسرش مى گوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد.
گفتم: چه شده؟ چرا داد مى زنى؟
گفت: اى زن ما همه جور مى توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرویمان برود.
گفتم: چطور؟ گفت: هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع) روى بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم مى آیند ما هم وضعمان ایجاب نمى کند و دروغ هم نمى توانیم بگوئیم آبرویمان جلوى مردم مى رود.
یکدفعه منقلب گردید، گفت: اى حسین مپسند آبرویمان میان مردم برود، قدرى گریه کرد.
همسرش گفت: ناراحت نباش یک چیز فروشى داریم. گفت: چى داریم؟
گفت: من هیجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم پسر وقتى آمد گیسوانش را مى تراشى، و فردا صبح دستش را مى گیرى مى برى سر بازار، چکار دارى بگوئى پسرم است، بگو غلامم است. و به یک قیمتى او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینى را روشن کن.
مرد گفت: مشکل مى دانم پسر راضى بشود و شرعاً نمى دانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه.
زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضیه را پرسیدند، علماء گفتند: پسر اگر راضى باشد خودش را در اختیار کسى بگذارد اشکالى ندارد، و بعد از سؤ ال بر گشتند خانه.
یک وقت دیدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر مى گوید.
وقتى وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالاى من نگاه مى کند و گریه مى کند، پدرم مرتب مرا مشاهده مى کند اشک مى ریزد گفتم: مادر چیزى شده؟
مادر گفت: پسر جان ما تصمیم گرفته ایم تو را با امام حسین (ع) معامله کنیم.
پسر گفت: چطور؟ جریان را نقل کردند پسر گفت: به به حاضرم چه از این بهتر.
شب صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اینهم جوانش است) پس یکمقدار بسیار زیادى گریه کردند و از هم جدا شدند.
پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان، به آن قیمتى که گفت، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت: امشب هم مى برمش خانه یکدفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را مى آورم و مى فروشم.
تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد بمن سلام کرد جوابش را دادم.
فرمود: آقا این را مى فروشى؟ (نفرمود غلام یا پسرت را مى فروشى) گفتم: آرى. فرمود: چند مى فروشى؟ گفتم: این قیمت، یک کیسه اى بمن داد دیدم دینارها درست است.
فرمود: اگر بیشتر هم مى خواهى بتو بدهم، من خیال کردم مسخرهام مى کند. گفتم: نه. فرمود: بیا یک مشت پول دیگر بمن داد. فرمود: پسر جان بیا برویم.
تا فرمود پسر بیا برویم، این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت، مقدار زیادى هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون.
پدر مى گوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت: چکار کردى؟ گفتم: فروختم. یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت: اى حسین به خودت قسم دیگر اسم بچهام را به زبان نمى برم.
پسر مى گوید: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن، یک وقت آقا رویش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گریه مى کنى؟
گفتم آقا این اربابى که داشتم خیلى مهربان بود، خیلى با هم الفت داشتیم، حالا از او جدا شدم و ناراحتم.
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم.
گفتم: آرى پدرم.
فرمود: مى خواهى برگردى نزدشان؟
گفتم: نه.
فرمود: چرا؟
گفتم: اگر بروم مى گویند تو فرار کردى.
فرمود: نه پسر جان، برو پائین من را پائین کرد، فرمود: برو خانه.
گفتم: نمى روم، مى گویند تو فرار کردى.
فرمود: نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار کردى بگو نه، حسین مرا آزاد کرد.
یک وقت دیدم کسى نیست.
پسر آمد در خانه را کوبید مادر آمد در را باز کرد.
گفت: پسرجان چرا آمدى؟ دوید شوهرش را صدا زد گفت: بتو نگفته بودم این بچه طاقت نمى آورد، حالا آمده.
پدر گفت: پسر جان چرا فرار کردى؟ گفتم: پدر بخدا من فرار نکردم.
گفت: پس چطور شد آمدى؟ گفتم: بابا حسین مرا آزاد کرد.
هر که شد از سر اخلاص عزادار حسین (ع)
نام او ثبت نمایند به طومار حسین (ع)
اى خوش آن پاک سرشتى که غم خود بنهاد
شد در این عمر پریشان دل و غمخوار حسین (ع)
اى خوش آن کس که حسینى شد و از روى خلوص
پیروى کرد ز اندیشه و افکار حسین (ع)
گر بخوبان جنان فخر فروشند رواست
روز محشر همه یاران وفادار حسین (ع)
یا رب این منصب شاهانه ز ما باز مگیر
تا که پیوسته بمانیم عزادار حسین (ع)
گر چه هستیم گنه کار خدایا مگذار
در قیامت دل ما حسرت دیدار حسین (ع)
کرامات حسینی
زیر خاک را دیدم چقدر تاریک بود
#برزخ__انسان_گناه_بهشت_و_جهنم_آیات___روایات
ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود.
نمی توانستم چیزی را ببینم؛ پیش خودم فکر می کردم که شاید من نابینا شده ام همه جا تاریک بود تاریکی محض.
می خواستم بنشینم، اما هر چه تلاش کردم نتوانستم مثل ماهی شده بودم که صیادی محکم آن را در دستش گرفته است تا لیز نخورد.
نمی دانستم چه اتفاقی افتاده است خانواده ام را هر چه صدا کردم کسی جوابی نداد، حال لحضاتی که بغض گلو یم را می گرفت و نمی توانستم گریه کنم و فقط و فقط می خواستم از خودم فرار کنم را داشتم.
احساس می کردم قلبم از کار افتاده است زبانم از ترس بند آمده بود به گمانم همه ی جهان نابود شده بود یک لحظه به این فکر کردم که جهان چقدر پست و بی مقدار است و من چقدر حقیر.
هیچ چیز نمی توانست آرامم کند فقط یک چیز تمام وجودم را پر کرده بود ”یاد خدا آرامش بخش قلبهاست“ چشم هایم را بستم و گفتم: من خدا را دارم.
من خدا را دارم.
احساس می کردم کسی به من نزدیک می شود؛ نمی دانستم که چیست و از ترس نمی توانستم چشمانم را باز کنم.
دلم می خواست گریه کنم، یا (فاطمه الزهرا) خودت کمکم کن
هر چه که نزدیک تر می شد بیشتر می ترسیدم سعی می کردم چشمانم را ببندم تا در آن تاریکی محض مرا نبیند و بگذرد؛ چه خیال خامی از چه فرار می کردم آن هم در تاریکی!
به کجا فرار می کردم اصلا مگر می توانستم؟!
اما برایم عجیب بود عجیب، آرامش محضی که تمام وجودم را فرا گرفته بود انگار دیگر هیچ غمی نداشتم
رها شده بودم رها از همه چیز با آنکه در بند بودم اما گمان میکردم که آزاد آزاد شده ام.
چشمانم را باز کردم همه جا روشن شده بود، انگار در جهان دیگری بودم چه حیرت انگیز بود؛ مات و مبهوت به اطرافم می نگریستم؛ که آن شخص را در کنار خود دیدم چه زیبا بود به عمرم چنین شخص زیبایی را ندیده بودم مانند پری هایی بود که در خیال هایم می ساختم و هزاران هزار برابر زیباتر.
دست خود را که هاله ای از نور بود به سمتم دراز کرد و گفت:زیر خاک را دیدی چقدر تاریک بود.
کلّ نفس ذائقة الموت
در مورد آیه صدم سوره ی مومنون؛ «و من ورائهم برزخ… .» امام صادق علیه السلام فرمود: «هو القبر و ان لهم فیه لمعیشة ضنکا و الله ان القبر لروضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النار: مراد از برزخ همان قبر می باشد و البته برای کافران هر آینه زندگی سختی در آنجا می باشد به خدا سوگند که قبر هر آینه باغی از باغ های بهشتی (برای مؤمنین) و یا حفره ای از حفره های آتش جهنم (برای کافران و . .). می باشد.»
بحارالانوار: ج 6، ص 218
سازش با ستم
این روزها بازار مذاکره بالا گرفته و خیلی ها که درک درستی از آموزه های دینی ندارند. یا بهتر بگویم حرف خودشان را به زبان دین می زنند.بحث مذاکره و سازش رو پیش می کشند.
متاسفانه هر روز هم به تعداد چنین افرادی اضافه میشود. منطق شان هم این است که از بس ”مرگ بر آمریکا“ گفتید که هر چه بلا و مشکل بود سر مملکت خودمان آمد.
یکی نیست به این ها بگوید؛ که ای بی انصاف ها! اتفاقا وضع و اوضاع کشور عزیز ما ایران با این همه کارشکنی ها و زد و بند ها خیلی هم بهتر و عادی تر از کشور های اروپایی هست و خواهد بود.
اما متاسفانه این حقیقت را غربی ها بهتر از ما می دانند و سعی می کنند هر طور که شده کشور ما رو هم مثل کشور های خودشان ناامن کنند.تا به حال به هر دری زده اند دست از پا دراز تر برگشته اند. اما افسوس و صد افسوس که تیر فتنه گران داخلی به هدف خورده که می گویند؛ چرا برای مردم سرزمین دیگری آرزوی مرگ می کنید.دیگر وقت آن نرسیده است که این بساط را جمع کنید.
اما من می گویم: وقت آن نرسیده است و هرگز نخواهد رسید؛ به کوری چشم دشمنان؛ ما بیشتر از هر زمان دیگری شعار ” مرگ بر آمریکا“ را سر خواهیم داد. چرا که شعار ”مرگ بر آمریکا“ را خدا به وجود آورده است. دین اسلام درستی این شعار را ثابت نموده است.
درست همان جاییکه خداوند در (آیه ی ٦٨ سوره ی توبه) فرموده است.”الا لعنه الله علی الظالمین“ لعنه خدا بر ستمکاران باد.و یا آیات بسیاری که در قرآن کریم خداوند شیطان را لعن کرده است به خاطر سرکشی از فرمان حق و کبر ورزیدن؛ از جمله (آیه ی ٧٨ سوره ی ص)”و ان علیك لعنتى الى یوم الدین“ و همانا لعنت من تا روز قیامت بر تو خواهد بود.
و یا لعن بر كافران که خداوند متعال در آیه ی ١٦١ سوره ی بقره مى فرماید: ”همانا كسانى كه كافر شدند و با عقیده كفر مردند، خداوند و فرشتگان و مردم بر آن ها لعنت مى فرستند“
حال شما بگویید؛ آیا آمریکا این شیطان بزرگ و این ستمگر ظالم؛ که کودکان بی گناه را به جرم مسلمان بودن می کشد، زندگی سر شار از لجن و به دور از شان انسانی مردم خود را به جهانیان تحمیل می کند و به هر روشی که شده است می خواهد مردم جهان را از خدا و اسلام دور کند، کافر نیست. آیا این کبر نیست که تمام جهانیان تحت سلطه ی آمریکا باشند.آیا آمریکا شایسته ی لعن نیست.
شعار مرگ بر آمریکا، نفرین یک ملت، شخص، دولت و یا حتی فرد نیست، بلکه نفی یک نوع تفکر و ایدئولوژی است. تفکری که مردم جهان را برده و بنده ی خود می داند، تفکری که برای جهانیان تعیین تکلیف میکند و خود را حاکم جهان میداند.
سازش با آمریکا سازش با ظلم، ستم و کفر است.
نکته هایی در مورد زیارت جامعه کبیره
۱۴ نکته درباره زیارت جامعه کبیره که از امام علی النقی (ع) به ما رسیده است.
زیارت جامعه کبیره که اقیانوسی مواج از معارف الهی و مضامین عالی مشتمل بر معرفی مقام ائمه علیهم السلام است؛ از امام علی النقی علیه السلام به ما رسیده است. زیارت جامعه که به تعبیر علامه مجلسی(ره) از نظر سند و روایت از صحیحترین و قویترین زیارات ائمه علیهم السلام است یادگاری عظیمی است که در حرم هر یک از ائمه معصومین علیهمالسلام آن زیارت را میخوانیم.
از آنجاکه این زیارت ، بر نقل نصوص مختلف ، معتبرترین زیارات بوده و توصیه به خواندن آن در مشاهد مشرفه ، اکیدا به چشم می خورد ؛ توجه به مضامین مهم آن نیز باید مورد توجه قرار بگیرد .
1 – السلام علیکم یا اهل بیت النبوه :
خاندان پیامبری :
دقت فرمایید . می گوید خاندان پیامبری و نمی گوید خاندان پیامبر
2 – ساسة العباد :
دین از سیاست جدا نیست:
ائمه ی شیعه ، تنها رهبران دینی مردم نبوده و سیاستمدار ترین افراد روزگار خود نیز بوده و شعار جدایی دین از سیاست توطئه ای پرورش یافته توسط دشمنان دین است .
3 – وَحُجَجِ اللَّهِ عَلى اَهْلِ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَالاْولىسه برهه ی زمانی بسیار مهم و اهل بیت :
امامان شیعه در سه برهه ی زمانی بسیار مهم ، حجت های بر مردم بوده اند :
الف : دنیا
ب : آخرت
ج : اولی ( آیا تا به حال به این برهه زمانی فکر کرده اید که اولی کجا بوده است ؟!)
4 - اَلسَّلامُ عَلى مَحاَّلِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ
امن ترین راه رسیدن به خدا :
آنچه که مسلم است و در لسلن روایات به آن اشاره شده است اینست که راه های رسیدن به خداوند ،بسیار زیاد است اما آنچه باید بر اساس نص جامعه ی کبیره مورد توجه قرار بگیرد اینست که :
امن ترین راه ، طریق اهل بیت است.
5 - اَیَّدَکُمْ بِرُوحِهِ
تاییدات با روح :
بزرگترین فرشته ی الهی به نام روح ( که برخی از مفسرین ، ذیل آیات سوره ی قدر و آیه تنزل الملائکه و الروح فیها ، اشاره به این مطلب داشته اند )که اعظم ملائکه ی الهی می باشد؛ همواره همراه اهل بیت عصمت و طهارت بوده است و ایضا می باشد !
6 - وَالْبابُ الْمُبْتَلى بِهِ النّاسُ مَنْ اَتیکُمْ نَجى وَمَنْ لَمْ یَاْتِکُمْ هَلَک
اهل بیت محک ایمان:
آنچه بر اساس روایت مختلف بدان اشاره شده است، خاندان عصمت و طهارت،محک ایمان برای انسان ها هستند . هرکس ایشان را به عنوان نمایندگان الهی پذیرفت ، نجات یافته و هرکس رو گردان شود ، هلاک می گردد .
7 – وَجَعَلَ صَلَواتَنا عَلَیْکُمْ وَما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طیباً لِخَلْقِنا وَطَهارَةً لاِنْفُسِنا وَتَزْکِیَةً لَنا وَکَفّارَةً لِذُنُوبِنا
اهل بیت جلوه ای از رحمة للعالمینی پیامبر اسلام :
اگر خداوند ، گناهان خلائق بپوشاند و لباس رحمت بر آنان ، بواسطه ی اهل بیت است . که در برخی روایات داریم در روز قیامت،خیل کثیری از بندگان الهی را دستگیری می نمایند و ایضا در این دنیا به برکت حضور نورانیت ایشان ، گناهان بخشیده می شود همانطور که در زیارت نامه ی آنها نیز اشاره شده است که زائر ایشان در حال معرفت ، تمامی گناهانش بخشیده شده و مإوایش بهشت خواهد بود.
8 – وَبَرِئْتُ اِلَى اللَّه عَزَّوَجَلَّ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ وَمِنَ الْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَالشَّیاطینِ وَحِزْبِهِمُ الظّالِمینَ لَکُمْ وَالْجاحِدین لِحَقِّکُمْ وَالْمارِقینَ مِنْ وِلایَتِکُمْ وَالْغاصِبینَ لاِرْثِکُمْ وَالشّاَّکّینَ فیکُمْ وَالْمُنْحَرِفینَ عَنْکُمْ وَمِنْ کُلِّ وَلیجَةٍ دُونَکُمْ
دشمن شناسی و کشف کُـدهای کلامی اهل بیت :
مقوله ی بسیار مهم دشمن شناسی در مکتب اهل بیت در هر زمان مورد توجه ایشان بوده و به مناسبت های مختلف ، کدهایی از جانب این انوار مقدسه صادر می شده تا دشمنان را به مردم ، معرفی نمایند از جمله کدهایی همانند جبت و طاغوت که باید مورد توجه قرار گرفته شود .
9 – مَنْ اَرادَ اللَّهَ بَدَءَ بِکُمْ
تاکید موکد و مجدد به خداشناسی از درگاه اهل بیت
هرکس خدا را بخواهد باید با اهل بیت شروع کند چرا که محل امن شناخت الهی ،از درگاه خزائن علم خواهد بود
10 - بکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَبِکُمْ یَخْتِمُ وَبِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَبِکُمْ یُمْسِکُ السَّماَّءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الاْرْضِ اِلاّ بِاِذْنِهِ وَبِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَیَکْشِفُ الضُّرَّ وَعِنْدَکُمْ ما نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَهَبَطَتْ بِهِ مَلاَّئِکَتُهُ
اهل بیت دلیل رحمت واسعه ی الهی ، بر خلائق :
به عبارت دیگر همانطور که در حدیث معراج از زبان پیامبر اسلام نیز بدان اشاره شده است و نیز در احادیث قدسی متعدد هم مذکور است ؛ اهل بیت دلیل خلقت و واسطه ی رحمت الهی بر بندگان هستند
11 _ وَبِکُمْ اَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ وَفَرَّجَ عَنّا غَمَراتِ الْکُرُوبِ وَاَنْقَذَنا مِنْ شَفا جُرُفِ الْهَلَکاتِ
تمسک به اهل بیت باعث نجات از گمراهی ها :
خواستنی ها ، فقط و فقط از این خاندان جائز است و چراغ هدایت در ظلمات گمراهی ها ، خود خودشان هستند .به عبارت دیگر اشاره به احادیث متعدد در این زمینه دارد و ایضا زیارت خاص امیر المومنین علی علیه السلام که در هلکات و پرتگاه های بسیار خطرناک ، از دوستداران ، دستگیری کرده و سنگینی های ایشان را به دوش می کشند .( به زیارت مخصوصه ی امیر المومنین علی علیه افضل صلوة المصلین در 27 رجب دقت فرمایید و ایضا در آن تامل )
12 – بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعالِمَ دِینِنا وَاَصْلَحَ ماکانَ فَسَدَ مِنْ دنیانا
اهل بیت باعث رشد فکری و جبران خسارات دنیایی :
آشنایی با آل بیت پیامبری ، آشنایی با معارف دینی و الهی است و در نتیجه جبران کننده خسارات دنیایی وآخروی
13 -اِنَّ بَیْنى وَبیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا یَاْتى عَلَیْها الا رضاکم :
بخشش فقط با نظرخاص اهل بیت :
خداوند گذشت از بندگان و بخشوده شدن آنان را در گرو رضایت اهل بیت پیامبر خویش قرار داده است بدین معنا که اگر این خاندان از کسی رضایت داشته باشند خداوند هم از او راضی خواهد بود .
14- اَللّهُمَّ اِنّى لَوْ وَجَدْتُ شُفَعاَّءَ اَقْرَبَ اِلَیْکَ مِنْ مُحَمِّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ الاْخْیارِ الاْئِمَّةِ الاْبْرارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعاَّئى
برترین خلائق :
در هستی و خلقت کسانی جز آل بیت پیامبری ، برترین خلائق نزد خداوند نیستند . حتی انبیاء و اولیاء .(اشاره به حدیث معراج فرمایش پیامبر اسلام )