رمز گشایی از سیاسی کاری حامیان واکسن آمریکایی
شبکههای اجتماعی پر است از انبوه واکنشها به
ممنوعیت واردات واکسن آمریکایی و انگلیسی و در این میان برخی به دنبال
سیاسی جلوه دادن این مسئله هستند. علت این سیاسی کاری چیست؟
مجله فارس پلاس؛ نوید مستفیضی در یادداشتی نوشت: ممنوعیت واردات واکسن کرونا
از آمریکا، انگلیس و فرانسه درحالی در روزهای اخیر داغ ترین بحث میان
کاربران شبکه های اجتماعی شده که برخی غربگرایان این اقدام تخصصی بهداشتی
را فاقد کار کارشناسی جلوه دادند.
اما این ادعا تا چه اندازه واقعیت دارد؟
۱.
بر خلاف ادعای مخالفین، ممنوعیت واردات واکسن آمریکایی انگلیسی فرانسوی،
طبق نظر کارشناسان وزارت بهداشت انجام شده است و وزیر بهداشت ۲ روز قبل از
بیانات رهبری به این مساله اشاره می کند.
۲.
خطاهای واکسن های تولیدی در شرکت های امریکایی،انگلیسی از یک سو، فشار
ترامپ به رئیس اداره غذا و داروی ایالات متحده برای تایید واکسن های فایزر و
مدرنا و در نهایت سابقه بد شرکت های آمریکایی انگلیسی در محصولات دارویی و
واکسنی که در کشورهای دیگر ارائه دادهاند تردیدها برای واردات از این
کشورها را دو چندان میکند.
۳.
در مساله واکسنها ایمنیسازی با مرور زمان یکی از مهمترین فاکتورهاست، در حالی که
هنوز زمان چندانی از ارائه واکسنهای آمریکایی و انگلیسی نمیگذرد و مشخص
نیست ایمنیسازی این واکسنها در برابر کرونا تا چه اندازه است.
۴.
مساله بهداشت و جان مردم مسالهای نیست که به مسئله کارزار سیاسی تبدیل
شود. در حالی برخی به واردات واکسن از ۳ کشور غربی تاکید میکنند که روسیه،
چین و چند کشور دیگر هم امروز واکسنهای مقابله با کرونا را ارائه داده
اند، حال سوال اینجاست اگر مساله جان مردم است چرا فقط واردات از این ۳
کشور برای این طیف موضوعیت دارد؟ گویا برای آنها واکسن خارجی فقط زمانی
معتبر است که روی برچسب made in USA حک شده باشد؟! امارات که در صف نخست
متحدان آمریکا درمنطقه است چرا واردات واکسن چینی را بر واکسن آمریکایی
ترجیح داده است؟
۵.آمار وضعیت کنونی مبتلایان
به کرونا در ۳ کشور آمریکا، انگلیس و فرانسه آن هم یک ماه پس از ارائه
واکسنها نشان می دهد که بر خلاف پروپاگاندای تبلیغاتی واکسن های تولیدی
نتوانسته به کنترل بیماری در این ۳ کشور کمک شایانی کند.
۶.
سابقه شرارت و دشمنی آمریکا، انگلیس و فرانسه علیه ملت ایران در طول چند
دهه گذشته مساله کوچکی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت؛ تجربه
تحریم شدید دارویی و ورود خونهای آلوده به ایدز از فرانسه را نمی توان در
نظر نگرفت و با خوش خیالی به استقبال واکسن تولیدی کشورهایی رفت که برای
نابودی مردم ایران از هیچ تلاشی مضایقه نکردهاند.
۷.
پروژه ربط دهی مساله واردات واکسن به تصویب FATF و گفتگوهای جدید با
آمریکا از سوی موافقین واردات سیاسی بودن برخورد آنها را بیش از پیش اثبات
می کند، ابلاغ ممنوعیت واردات از آمریکا و انگلیس و فرانسه برنامه کاسبان
مذاکره را به هم ریخت و طبیعی است در این شرایط با چنگ زدن به مساله سلامت
مردم جنجال به پا کنند.
انفجار اتمی یا نه
بسم الله الرحمن الرحیم
تا حالا چند نفر از شما دوستان عزیز از خودتون پرسیدید که چرا هیروشیما بمباران اتمی شد.
واقعا تا حالا به این موضوع فکر کردید
چرا آمریکای ملعون این شیطان بزرگ در فاصله ی سه روز دو بمب اتمی را بر سر هیروشیما فرود آورد. و بدتر از همه اینکه به این اقدام غیر انسانی و تروریستی خود افتخار هم کرد.
و جامعه ی جهانی را متقاعد کرد که با این حمله جلوی مرگ افراد زیادی را گرفت. و سرنوشت و پایان جنگ جهانی دوم را رقم زد.
اما اگر نظر من را بخواهید
می گویم
این شیطان بزرگ فقط میخواست زهر چشم بگیرد
میخواست ژاپن بازنده ی جنگ جهانی دوم باشد
می خواست به هیتلر بگوید؛ کسی که مغز متفکر تروریست است منم نه تو
می خواست رتبه ی خون خواری و بی رحمی را به خودش اختصاص دهد
از وقتی این عکس رو دیدم به این فکر کردم؛ نکند انفجار بیروت هم انفجار معمولی نباشد
واگر این فرضیه درست است آمریکا الان میخواهد از که زهر چشم بگیرد
اصلا نکند این شیطان بزرگ به این دلیل نمیخواهد هیچ کشوری انرژی هسته ای داشته باشد
تا تمام بشریت را نابود کند
اما من به عنوان سرباز کوچک این انقلاب به آمریکا و سردمدارانش می گویم
هر چه تلاش کنی تا عدالت را نابود کرده و از بین ببری خودت نابود خواهی شد
چون عدالت مانند محور پرسرعتی در دور جهان است که اگر با آن همراه شوی تو را به اوج می رساند و اگر با آن مخالفت نمایی از رده خارجت می کند
به امید خدا ما اکنون شاهد محو شدن آمریکا از دور محور جهان هستیم
#هیروشیما
#لبنان
#من_قلبی_سلاما_لبیروت
#مرگ_بر_اسرائیل_شعار_ما_نیست_اعتقاد_ماست
#به_قلم_خودم
پ.ن
تشابه انفجار #بیروت و اتمی #هیروشیما
و عجیبتر اینکه (6آگوست) سالگرد بمباران هیروشیماست
راهپیمایی مجازی
بسم الله الرحمن الرحیم
بیایید یه چالش راه بیاندازیم
همین دو روز پیش داشتم تو فضای مجازی اخبار رو دنبال می کردم که اتفاقا یکی از دوستانم یک خبری رو از طریق ایتا برایم فرستاد.
خبر که چه عرض کنم یه عکس نوشته بود. که یک کاربر اسرائیلی در اینستا به اشتراک گذاشته بود.
عکس خالی از خیابان ها که زیرش نوشته شده بود که چقدر خوب شد که کرونا آمد از شر شعار های #مرگ_بر_اسرائیل ایرانی ها راحت شدیم. خیلی دلم گرفت همان لحظه پیش خودم گفتم
#مرگ_بر_اسرائیل_شعار_نیست_اعتقاد_ماست
اما این ماجرا با دیدن پستی که برایتان به اشتراک گذاشته ام بیشتر دلم را سوزاند.
در این عکس روی تابلوئی که در تصویر می بینید نوشته شده
خیبر آخرین شانس شما بود. شاید خیلی ها خیلی راحت از کنار این عکس بگذرند و بعضی ها ان را بی معنی بدانند.
ولی این عکس برای من این معنا را دارد که ای شیعه های علی(علیه السلام) باید در همان زمان که خیبر را فتح کردید یهود را نابود می کردید. الان ما شما را نابود می کنیم.
برای من این معنی را دارد که پیامبر را پسر زن یهودی به شهادت رساند. برای من این معنا را دارد که حضرت علی (علیه السلام) وقتی ضربه خورد. فرمود “فزت برب الکعبه"و پس از آن فرمود بگیرید پسر زن یهودی را. آری این تصویر می گوید. ای ایرانی ها شعار مرگ بر اسرائیل را که از شما گرفتیم. جانتان را هم می گیریم.
این تصویر می گوید کل اسلام در چنگ یهود است به جز شیعیان.
اول می خواستم دق کنم. واقعا یک حس وحشتناکی داشتم که از خود بیماری کرونا بدتر بود. تازه آن موقع فهمیدم که بیشتر از اعتکاف نرفتن از برگزار نشدن راهپیمایی روز قدس ناراحت خواهم شد.تازه فهمیدم که وای اگر تا زمان پیاده روی ازبعین این بیماری از بین نرود چهـ!!
یاحسین! نه اصلا نباید کم بیاوریم. پس تصمیم گرفتم که باهم و به کمک شما دوستان عزیز یک چالش راه بیاندازیم. امسال که روز قدس راهپیمایی نداریم. می توانیم مانند روز شهادت شهید بزرگوار سردار سلیمانی کنترل فضای مجازی را به دست بگیریم. به طوری که دشمن عاجز شود.
بیایید در روز قدس با پیام ها، پست ها، توییت ها و عکس نوشته هایمان کل فضای مجازی را به تسخیر درآوریم، و دشمن را هم،در فضای مجازی و هم، در فضای حقیقی شکست دهیم.
من از تمام دوستانی که در کوثرنت حضور دارند عاجزانه در خواست می کنم که در هر پیام رسان یا شبکه ی تعامل محوری که عضو هستند در روز قدس فقط ده پیام یا پست که شامل هشتک های #مرگ_بر_اسرائیل ،#مرگ_بر_آمریکا ، #قدس_اولین_قبله_مسلمانان_است و #زنده_باد_ایران باشد را به اشتراک بگذارند. و دوستان عزیز دقت کنند که هیچ پستی بدون # و بدون متنی که دست نوشته باشد رو به اشتراک نگذارند که تاثیر گذاری بیشتر داشته باشد. مخصوصا در توییتر که اگر متن کپی کنید حتما صفحه ی شما بسته خواهد شد.
دوستانی که مسلط به زبان انگلیسی هستند می توانند متن هایی در این رابطه در کوثرنت به اشتراک بگذارند تا همه ی طلبه ها استفاده کنند.
پس ما می توانیم در روز قدس راهپیمایی مجازی برگزار کنیم با مطالبی که صفحات اجتماعی و تعامل محور به اشتراک خواهیم گذاشت.
با توجه به سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی آیت الله خامنه ای (مدظله عالی) در مورد فضای مجازی نباید از ظرفیت فضای مجازی غافل شویم و باید از آن به بهترین نحو استفاده کنیم.
اما صبح جمعه ها
بسم الله الرحمن الرحیم
اما صبح جمعه ها …
چه راز ها و اخباری را که سال های سال بود در دل پنهان کرده بودند. صبح جمعه های سلیمانی، انگار می خواهند آرام آرام ما را آماده کنند، آماده ی آن خبر عظیم، آماده ی آن اتفاق با شکوه.
اگر به من بگویند سال 98 چه سالی بود، می گویم؛ سال صبح جمعه های سلیمانی بود.
سالی که صبح جمعه هایش رنگ و بوی دیگری داشت.
صبح جمعه هایی که با غم ها و انتظار ها پیوند خوردند و قلب و احساس مردم عزیز ایران را بیدار کردند. یک گوهر بی بدیل مانند سردار سلیمانی را به آرزوی دیرینه اش رساندند و ملت های جهانی را در سیل غیرت و شکوهش فرو بردند، سیلی که ملت های مسلمان را به کنار هم دیگر رساند و قلب هایشان را به هم نزیک کرد. و دودمان دشمنان اسلام را در هم شکست و آوازه ی پوشالیشان را در جهان بر هم ریخت. سرداری که حتی یاد و نامش هم “اشداء علی الکفار و رحماء بینهم ” شد.
سرداری که با رفتنش هم به ما درس داد. به ما آموخت که در یک جامعه ی اسلامی صبح جمعه هایش باید عادی نباشد. باید صبح جمعه هایی باشند که فریاد “این بقیه الله” سردهند از غم غیبت ولی خدا بگریند. و هر روز مردمی را ببینندکه هر کدام یک سلیمانی و یک سرباز برای امام عصرشان هستند. اما این جمعه ها پیام سرباز ولی را شنیدند و اول از نبود یار و یاور برای ولی خدا گریستند.
جمعه هایی که انگار دوره افتاده اند و دارند دنبال سلیمانی ها می گردند. به دنبال آن 313 نفر دارند فریاد “هل من ناصر ینصرنی” سر می دهند. و یک یک جهانیان را غربال می کنند تا سلیمانی ها را دریابند.
می خواهند بگویند؛ بیایید ای مردان خدا، بیایید به این صبح جمعه ها یاری برسانید. بیایید ما را یاری کنید، مارا دریابید که دیگر نمی خواهیم شاد باشیم. دیگر نمی خواهیم شاهد طلوع با شکوه هیچ خورشیدی جز طلوع خورشید عالم اسلام “حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف” باشیم.
این سپیده دم های دل خون جمله ای را که ما هزاران هزاران بار نوشتیم و یک بار هم به آن عمل نکردیم را عملی کردند.
واقعا این بار تحویل نگرفتند سالی را که می خواهد بدون حضور “حضرت حجة” تحویل شود.
جای خالی داستان ها
دستانم را به پهنای چادر گل گلی ام باز می کردم و گوشه های چادر را با دستان کوچکم می گرفتم و از بالای کوه به سمت پایین می دویدم. آزاد و رها می شدم درست مانند پرنده ای که در آسمان اوج می گیرد.
صدای قهقه ی خنده هایم دشت را پر می کرد. به دامنه ی کوه که می رسیدم؛ عمو سیف الله(صاحب باغی که در دامنه ی کوه بود) را می دیدم که با تراکتور مشغول کار بود و نخود و گندم های درو شده را بار تراکتور می کرد. همیشه به این نقطه که می رسیدم منتظر می ماندم و به کار کردن عمو سیف الله و کارگرانش نگاه می کردم. همین کنجکاوی من باعث می شد تا مادرم هم بتواند خودش را به من برساند.
این کار همیشگی من و مادرم بود که برای آب آوردن از چشمه به بالای کوه می رفتیم. آخر آن زمان خانه ی پدربزرگ آب لوله کشی نداشت و خوشبختانه در بالای کوهی که در دامنه اش خانه ی پدربزرگم قرار داشت. چشمه ای می جوشید. اما با گذشت زمان ما مجبور بودیم خانه ی پدربزرگ را ترک کرده و برای خودمان خانه ای بخریم. این موضوع مرا ناراحت می کرد. من دوست نداشتم از خانه ی پدربزرگ برویم.
اما خوشبختانه خانه ای که پدرم آن را خریداری کرده بود درست سمت دیگر همان کوه بود و فقط به اندازه ی پنج دقیقه با خانه ی پدر بزرگم فاصله داشت.
من هر روز صبح زود پیش مادربزرگم می رفتم و شعر ها و داستان هایی را که تعریف می کرد در گوشه ای از قلبم حک می کردم و ساعت ها و ساعت ها خودم را جای شخصیت اصلی داستان می گذاشتم و شعرها را ازبر می کردم و از صبح تا شب میان شیطنت هایم هزاران هزار بار با خودم تکرار می کردم.
شعرهایی که نشان دهنده ی غیرت، شعور، جوانمردی و عشق مردم آذربایجان بودند. شعرهایی که یک تاریخ، یک داستان زندگی، یک رمان و یک دنیا فرهنگ در میان واژهایشان پنهان شده بودند. شعرهایی که مرا با اوج گریه ها و خنده های مردم سرزمینم آشنا می کردند. شعرها و داستان هایی که جای آن ها درمیان لالایی مادرها و قصه های مادر بزرگ ها خالی است.
داستان هایی که فلسفه ی وجودشان ایجاد مهر و محبت بین نوه ها و مادر بزرگ ها بود. داستان هایی که معجزه می کردند و بذر محبت را در خانه ها می پاشیدند که محصول آن ها کودکانی هستند که به جهانیان مهر می ورزند.
همان داستان هایی که هنوز هم هر روز هزاران هزار بار در ذهنم مرور می شوند. همان داستان هایی که هنوز هم مرا به سمت خانه ی مادربزرگ راهنمایی می کنند.
“گئدین دئیین خان چوبانا / گلمه سین بو ایل موغانا/ گلسه باتار ناحق قانا
آپاردی سئللر سارانی /بیر قارا گوزلی بالانی
آرپا چایی درین اولماز / آخار سولار سرین اولماز /سارا کیمی گلین اولماز
آپاردی سئللر سارانی / بیر قارا گوزلی بالانی”
آپاردی سئللر سارانی:
(با ترجمه فارسی)
گئدین دئیین خان چوبانا
گلمهسین بوایل موغانا
گلسه باتارناحق قانا
آپاردی سئللر سارانی
بیر آلا گؤزلو بالانی
آرپا چایی درین اولماز
آخار سویو سرین اولماز
سارا کیمی گلین اولماز
آپاردی سئللر سارانی
بیر آلا گؤزلو بالانی
آرپا چایی آشدی داشدی
سئل سارانی قاپدی قاشدی
هر گؤرهنین گؤزو یاشدی
آپاردی سئللر سارانی
بیر آلا گؤزلو بالانی
قالی گتیر اوتاق دوشه
سارا یئری قالدی بوشا
چوبان الین چیخدی بوشا
آپاردی سئللر سارانی
بیر آلا گؤزلو بالانی .
ترجمه فارسی:
سیلها سارا را بردند.
بروید و به خان چوپان بگویید
که امسال به مغان نیاید
اگر بیاید به خون ناحق کشته می شود یا کسی را می کشد
سیلها سارا را بردند
یک فرزند زیبا چشم را.
رودخانه ی آرپا عمیق نیست
آب روانش سرد نیست
عروسی مانند سارا وجود ندارد
سیلها سارا را بردند
یک فرزند زیبا چشم را.
آرپا چای گذشت و طغیان کرد
سیل سارا را قاپید و فرار کرد
چشم هر بیننده ای اشکالود است
قالی بیاور ودر اتاق پهن کن.
جای سارا خالی شد
دست چوپان به نیستی رسید و خالی شد
سیلها سارا را بردند
یک فرزند زیبا چشم را.