پدر همیشه هست
بسم الله الرحمن الرحیم
به کتابهایی که سوغاتی های من از سفر های دور و دراز بود نگاه میکنم
کتاب هایی که همیشه در انتخاب هایم و و دوراهی های زندگی ام نقش اساسی را بازی می کنند و خط به خط و کلمه به کلمه شان در روح و جانم نقش بسته اند و به بخشی از وجودم تبدیل شده اند
کتابهایی که از کودکی ام با من بزرگ شده اند و داستان های پیامبران و قصه های بابابزرگ جایشان را به سرود قرن و حکایت های مثنوی داده اند
چه روزها که هم نوا با حافظ پرنده ی خیالم روح عرفان را در آسمان ها جستجو کرده است در بوستان و گلستان سعدی بر شاخسار حکمت های ماندگار فرود آمده است و در عمق دریای بی کران نهج البلاغه و صحیفه سجادیه ساعت ها غواصی کرده و سبکبال و بی آلایش به حقیقت جهان پی برده است
کتاب هایم را می گویم گنجینه های زندگی ام را
همان کتاب هایی که بعد از نبودت تنها یادگاری های تو هستند که روحم را صیقل می دهند و کمی از سختی های لحظه های نبودنت می کاهند.
دلتنگ تر که می شوم می روم سراغ کتاب هایی که بیشتر دوستشان داشتی. کتاب هایی مثل نهج البلاغه
و سخنان نابی را که همیشه برایم گلچین می کردی را میخوانم و کمی آرام تر می شوم
پدر جان خیلی وقت ها تنهایی به اتاقت می روم و بنری را که عکس ترحیمت بر آن نقش بسته است را روی زمین می گذارم و خودم را به آغوش خیالی عکست می سپارم
من همیشه از رفیق بودنت با من و برادر و خواهر هایم افتخار می کردم
همیشه به دوستانم می گفتم مگر می شود با پدر راحت نبود مگر می شود همه ی مسائل را با پدر در میان نگذاشت همه ی دوستانم حرف های خصوصی مادر دختری داشتند و من رفاقت بی نظیر پدر و دختری، خیلی همراه و همدل من بودی و روز های بودنت بهترین روزهای زندگی ام بود و همیشه و همه جا به وجودت افتخار می کردم
هنوز هم پند های پدرانه ات راهگشای باریکه های زندگی ام است
تمام حرف هایت یادم است
خیلی اتفاقات رنگ و بارنگ در نبودنت برایم رقم خورده است که از صمیم قلبم آرزو کرده ام که کاش بودی و یک جمله یا شاید با یک نگاه یک دنیا حرف را برایم معنا می کردی
کاش بودی روزی که خطبه ی عقدم بدون حضورت جاری شد
کاش بودی روزی که بدون بدرقه هایت راهی خانه ی بخت می شدم
کاش بودی روزی که در لباس عروسی چشمانم در بین جمعیت تو را جست و جو می کردند و داغ سنگین نبودنت بر تمامی روزهای خوب زندگی ام سایه می انداخت
همان داغی که همیشه سعی کردم در وجودم پنهانش کنم و همانطور که خودت همیشه می گفتی به حکمت های خداوند ایمان بیاورم
اما نمی توانم حرارت داغ آتشین نبودنت را به تنهایی در دلم پنهان کنم
نای این نی فراق چنان وجودم را فرا گرفته که از هر طرفِ وجودم شعله ای از آتشش زبانه می کشد و خاموش نمی شود
نمی توانم بگویم در روزهای خوب زندگی ام بعد از تو این داغ را فراموش میکنم
نه
هرگز
فقط مثل آتش زیر خاکستر پنهانش میکنم که ناگاه شعله ور می شود و شعله های سر به فلک کشیده اش ابرهای خیالم را بارانی می کند
بارانی که با قطره قطره های اشک تک تک لحظه های عمرم را قاصدک باران می کنند
اما امان از روز های سخت
همان روز هایی که وقتی می آیند گریه امانم نمی دهد و شیرازه ی وجودم را نزار و ضعیف می کند انگار این اشک ها هستند که می گویند اگر بودی …
اگر بودی…
و هزاران جمله ای که با اگر بودی آغاز می شودند و با گله و شکایت از روزگار نبودنت پایان می یابدند و انگار نوحه نوحه روضه های حضرت رقیه سلام الله علیها است که لحظه هایم را پر می کنند
اما باز نهیبی به خودم میزنم و می گویم:
خاموش
تو کجا و حضرت رقیه سلام الله علیها کجا،
کوه کجا و کاه کجا
همین که مصیبت های اربابمان در ذهنم تداعی می شود انگار قطره ای از یاد کربلا در وجودم به دریایی بی کران تبدیل می شود و آتش درونم را خاموش می سازد و عشق بی نهایت تو را که به حضرت علی علیه السلام و اولادش داشتی در کوچه های ذهنم به ودیعه می آورد و در این لحظه است که جمله ای وجودم را فرا می گیرد
پدر عزیزم #پشتیبان_زندگی من گرچه زود از پیشم رفتی اما از خداوند مهربان می خواهم که ان شاالله در دیار آخرت در زمره ی دوستداران و یاران حضرت علی علیه السلام باشی
و فرزندانت را از دعای خیرت بی نصیب نگردانی که من هنوز هم که هنوز است به پشتیبانی تو در زندگی ام نیازمندم
من دوست دارم دوست و محبوب خداوند باشم
بسم الله الرحمن الرحیم
در ادامه سلسله مباحث من دوست دارم دوست و محبوب خداوند باشم می رسیم به بحث ان الله یحب التوابین
خداوند توبه کنندگان با بسیار توبه کنندگان را دوست دارد
چه سری است در این توبه که خداوند بسیار توبه کنندگان را نه تنها از درگاهش به دلیل عدم وفای به عهد نمی راند بلکه آنها را بسیار دوست میدارد. البته باید در نظر بگیریم که روایات بسیاری بر مصمم بودن در توبه و عدم شکستن آن داریم تا جایی که روایتی داریم که مضمونش این است که هر کس توبه کند و توبه خود را مگه ندارد مانند کسی است که خداوند تبارک و تعالی را به مسخره گرفته باشد(اعوذ بالله)
اما در عین حال روایات بسیاری هم داریم که نه تنها کسانی را که از رحمت الهی ناامید شده اند را رها نمی کند بلکه آنها را به توبه و امیدوار بودن به رحمت الهی تشویق میکند حالا باید ببینیم که چه سری در توبه نهفته است که خداوند می فرماید ان الله یحب التوابین
شاید تمام راز توبه در این است که انسان فهمیده است که چیزی نیست. هر چه دارد از خداوند است و به این نکته می رسد که چه بد کرده است که خداوند تبارک و تعالی را که تمام هستی اش از اوست به خاطر کالای اندک دنیا رها کرده و خود را بی نیاز از خداوند دانسته است. وقتی به این نکته می رسد می شکند، احساس شکست می کند به مقام انقطاع می رسد و به این نکته میرسد که عالم محضر خداست و تلنگری به خود میزند که های انسان
های بشر
معصیت که را می کنی سر در مقابل چه پروردگاری راست میکنی لحظه ای بایست مگر تو چه هستی و چه میتوانی باشی
مگر غیر این است که این دنیا با تمام زرق و برقش رفتنی است و در زمان مشکلات هیچ پناهی جز خداوند نداری
وقتی به این نکته رسیدی سر خم می کنی و تمام حسرت هایت که حاصل فرصت های است که دیگر نیست اشک میشود و از آسمان چشمانت می بارد و دل خشکیده آن را با عرش حیات بخش الهی پیوند میزند و آن رشته های گسسته را گره می زند اما باید توجه کنیم که هر بار این عهد و پیمان را می سکنیم و از راه الهی دور می شویم این رشته ی مهر و محبت که با عرش الهی پیوند خورده است را می بریم و با هر توبه ای گره جدیدی میخورد و چه بسا راه های رسیدنمان به عرش الهی را هم کوتاه تر میکند و هم سخت تر پس بیایید مواظب باشیم که گره های محبتی را که بین خود و خدای خودمان زده ایم را با برش های پی در پی به گره کور مسیرمان تبدیل نکنیم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود :هر آینه شادى خداوند از توبه بنده خود بیشتر است تا شادى نازایى كه بچّه مى آورد و گم كردهاى كه گمشده خود را مى یابد و تشنه اى كه به آب مى رسد.( كنز العمّال : 10165.)
ان الله یحب ...
بسم الله الرحمن الرحیم
در ادامه مباحث من دوست دارم محبوب خداوند باشم
می رسیم به آیهی 195 سوره بقره
خداوند تبارک و تعالی در این آیه می فرمایند
ان الله یحب المحسنین
مضمون این آیهی مبارک در مورد احسان و انفاق است و خداوند تبارک و تعالی فرموده است ان الله یحب المحسنین
در تفسیر این آیه آمده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر مردی تمام دارائی اش را در راه خداوند انفاق کند احسان نکرده و هیچ توفیقی به دست نیاورده است چون منظور از محسن میانه روی و اعتدال است
محسن در لغت نامه دهخدا به معنای آراینده، نیکوئی کننده، تحسین شده و کسی که با لیاقت کاری را می کند معنا شده است
و در لغت نامه عربی نیزبه معنای نیکوکار، صاحب و بانی خیر و ولی نعمت و واقف معنا شده است
اگر دارائی یا ثروتی نداریم که وقف کنیم یا ببخشیم و باعث شادی مردم شویم
می توانیم با پایهگذاری یک کار خیرهر چند کوچک بانی خیر شویم
چه بسا کاشتن یک درخت یا کندن چاه یا حتی بنا گذاشتن یک رسم خوب مثلا برگزاری دعای ندبه یا توسل یا سمات و دعاهای دیگر در خانه کوچکمان با همراهی همسایه ها یا اهل خانه بانی خیر شدن محسوب شود
چه بسا صلوات فرستادن برای تعجیل امر ظهور یا شفای بیماران در یک جمع دوستانه یا درجمع کلاس و اجتماعات دیگر بانی خیر بودن محسوب شود
دوستان عزیزم خداوند چه مهربانانه میبخشد و ما چه سهل انگارانه می گذریم
بیایید با یک کار کوچک هم که شده بانی خیر شویم
دل کودکی را شاد کنیم
لبخندی بر روژلب ها بیاوریم
و با این کار کوچک دوست و محبوب خداوند باشیم
من دوست دارم محبوب خداوند باشم
بسم الله الرحمن الرحیم
من دوست دارم دوست و محبوب خداوند باشم
در ادامه مباحث من دوست دارم محبوب خدا باشم
میرسیم به مسئله ی حب و بغض
در روایات داریم که حضرت موسی علیه السلام به خداوند گفت
خدایا من تو را دوست دارم و به خاطر تو نماز میخوانم روزه میگیرم و زکات میپردازم
خداوند تبارک و تعالی در جواب فرمود: «أمّا الصَّلاةُ فلَک بُرْهانٌ، و الصَّومُ جُنّةٌ، و الصَّدقَةُ ظِلٌّ، و الذِّکرُ نورٌ، فأی عَملٍ عَمِلتَ لِی»
نماز خواندهای چون بندهای و نماز دلیل بندگی توست و روزه هم سپر آتش است و در هنگامهٔ قیامت چون سدی نگهبان و نگهدار و حافظ از آتش است و صدقه سایبانی است که در گرمای قیامت محافظ انسان خواهد بود و زکات هم نوری است که در تاریکی قیامت روشنگر راهت خواهد بود. درواقع امر همه این کارها برای خودت سود دارد و برای منفعت خویش انجام میدهی. آنچه برای من انجام میدهی چیست؟»
قالَ موسی علیه السلام: «دُلَّنی علی العَملِ الّذی هُو لَک» موسی عرضه داشت خداوندا راهنماییام کن به آن عملی که برای توست.
خداوند فرمود: «یقالَ: یا موسی، هَل والَیتَ لِی وَلِیا؟ و هَل عَادَیتَ لِی عَدُوّا قَطُّ؟»
ای موسی آیا دوستی از دوستانم را به خاطر من دوست داشتهای؟ یا با دشمنی از دشمنان برای من دشمنی ورزیدهای؟
علِمَ موسی أنّ أفْضَلَ الأعْمالِ الحُبُّ فی اللّه و البُغْضُ فی اللّه ِ (مستدرک الوسائل، ج 2، ص 366)
موسی دریافت که بهترین اعمال دوست داشتن برای خدا و دشمن داشتن برای خداست.
می دانید داشتم به این فکر میکردم که این مطلب را در زیارت عاشورا میخوانیم
آنی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم
من در صلحم باکسی که با تو سرسازگاری دارد ای حسین علیه السلام
و در جنگم با کسی که با تو سر ناسازگاری دارد
واقعا حسین علیه سلام محور ایمان و بی دینی است
واگر شخصی واقعا ادعای مسلمانی دارد باید ببیند نسبت به امام زمانش و یزید های زمانه اش در کجا قرار دارد
و چه عملی در قبال پیشبرد اهداف امام زمانش انجام داده است
آیا تا بحال برایمان پیش آمده است که مثل امام حسین علیه السلام فقط رضایت خداوند متعال را در نظر بگیریم و از تمام هست و نیستمان به خاطر رضایت و خشنودی خداوند بگذریم
آیا تا بحال برایمان پیش آمده است که تمام مشکلات زندگی مان را حکمت الهی بدانیم و جز زیبایی چیزی نبینیم
در روز عاشورا رضایت خداوند بر باقی ماندن دین اسلام بود حالا به هر طریقی که ممکن است
آیا ما هم حاضریم به خاطر خشنودی و رضایت خداوند از یک گناه ساده یا یک اتفاق ساده بگذریم
ما در این رابطه در کجای این بخر عمیق قرار داریم
آیا می توانیم قطره ای از دریای این سیل خروشان آفرینش باشیم و دلمان را به خدا بسپاریم و هر چه که شد بگوییم خداوندا چون تو میخواهی شکر
حالا مگر چه می شود جواب هر کلام و سخن نابه جا رابه خاطر رضایت خداوند ندهیم
مگر چه میشود اگر به خاطر رضایت خداوند از بیماری مراقبت کنیم یا کسی را که به ما ظلم کرده است و الان به کمک ما نیاز دارد ببخشیم
برای اینکه محبوب خداوند باشیم باید رنگ خدایی بر خود بگیریم
باید حب و بغضمان هم خدایی باشد و حتی کوچکترین کارهایمان را هم با نیت خدایی به انجام برسانیم
چمنزار دنیا
بسم الله الرحمن الرحیم
از همان زمان های قدیم دلم غش می رفت برای پرسه زدن در دشتهاو تپه های سرسبز، از همان ایام کودکی همراه مادرم به گردش که می رفتم کل فضای سرسبز و زیبای طبیعت را ورانداز می کردم و تمام وقت از مادرم میخواستم که مرا به سرسبزترین چمنزارها ببرد
خیلی وقت ها برایم پیش آمده بود که یک تکه زمین بی نهایت زیبا و سرسبز را که مثل یک زمرد زیبا در دل تپه ها چشم نوازی می کرد کل حواسم را می برد و من غرق در خواسته هایم می شدم از دور که یک تکه زمین سرسبز و زیبا را میدیدم یاد پتوی نرم و لطیف رویاهایم می افتادم از ته دل میخواستم با تمام وجودم در دل این پتوی زیبا غلط بخورم و یک دل سیر بدوم
اما خواهش های کودکانه و مصرانه من در تصمیم گیری های مادرم برای رفتن به سمت کوه ها و دور کردن راهش از مسیری که من میخواستم بروم هیچ تأثیری نداشت
از من اصرار بود و از مادرم انکار
تمام حواس من درگیر چمنزار بود و تمام خواسته ی مادرم رسیدن به جایی که باید میرسیدیم
از همان زمان کودکی هایم تمام دق و دلی هایم را جمع کرده بودم تا یک روز با یک دنیا شوق به سمت یک چمنزار زیبا به پرواز درآیم و به تن کل آرزوها و رویاهای کودکی هایم که در گوشه ای از وجودم کز کرده بودند لباس واقعیت بپوشانم
همین شد که تا یک چمنزار سرسبز دیدم مثل یک پروانه ای که تازه از پیله بیرون آمده باشد با تمام توانم به سمت آن دویدم دیگر بزرگ شده بودم حرف ها و توصیه های دیگران را نمیشنیدم کسی نمی توانست سد رسیدن به رویاهایم شود من بودم و چمنزار زیبای رویاهایم
تا نزدیکی آن چمنزار رویایی که رسیدم حتی قبل از اینکه پایم به یکی از آن علف های سرسبز و لطیف برسد
حتی قبل از اینکه تری و نرمی و شادابی آن را احساس کنم
در باتلاقی گیر کردم تازه فهمیدم تمام آن نرفتن ها و نشدن ها چه دلیلی داشتند
تازه فهمیدم که این چمنزار سحر انگیز که از دور زیبا و مرواریدگون می درخشید تابلاقی بیش نبوده است
تمام سوغات آن آرزوی کودکانه یک روز تمام وقت گذاشتن برای شستن و روفتن بود
اما این چمنزار سحر انگیز درس بزرگی را در اعماق وجودم به جای گذاشت فهمیدم که خیلی چیزها در این دنیا هستند که مثل یک مروارید می درخشند و لحظه به لحظه با شکل ها و جلوه های مختلف برایما خودنمایی می کنند. خیلی از امیال خواسته های دنیایی ما در پی این هستند که ما را درمنجلاب این دنیا غرق کنند و چه زیبا جلوه می کنند و چه سحر انگیز دل می ربایند و وای برما اگر لحظه ای غفلت کنیم و حبل المتین الهی را به خاطر یک جلوه ی چشم نواز رها سازیم
خداوندا از تومی خواهم که مرا آنچنان در عشق رسیدن به ولایت ثابت قدم بداری که جلوه ی هیچ جلوه گری نگاه چشمانم را از مسیر اصلی سر منزل عشق منحرف نسازد
اللهم عجل لولیک الفرج